هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلتنگی خود سخن می‌گوید و از معشوق خود می‌خواهد که به او روی آورد. او معشوق را به عنوان قبله‌گاه زیبایی و گنج خوبی توصیف می‌کند و از بی‌وفایی او شکایت دارد. شاعر بیان می‌کند که حتی خورشید نیز در برابر زیبایی معشوق محو می‌شود و نیازی به روشنایی نیست. او از معشوق می‌خواهد که دیگر در میان مردم به او آزار نرساند و کسی او را به جفاکاری متهم نکند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت می‌شود.

غزل شمارهٔ ۳۸۶

ای جان و جهان من کجایی
آخر بر من چرا نیایی

ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی
تا کی بود از تو بیوفایی

خورشید نهان شود ز گردون
چون تو به وثاق ما در آیی

اندر خم زلف بت پرستت
حاجت ناید به روشنایی

زین پس مطلب میان مجلس
آزار دل خوش سنایی

تا هیچ کسی ترا نگوید
کای پیشهٔ تو جفانمایی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.