هوش مصنوعی:
این متن مجموعهای از اشعار و جملات عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر به ستایش معشوق و بیان احساسات عمیق خود پرداخته است. او از زیباییهای معشوق، عشق و اشتیاق خود سخن میگوید و در برخی بخشها به ناتوانی خود در بیان این احساسات اشاره میکند. همچنین، شاعر از صبر و طاقت در دوری معشوق شکایت دارد و درخواست کمک میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۳ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته
دل فدای تو چون توئی دلبر
جان نثار تو چون توئی جانان
نامه شیرین نگار رنگین اشعار که حلقه نجات بود و چشمه حیات روح عالم است و جان آدم، جمال صباحت بود و کمال فصاحت، کتاب منزل است و خطاب مرسل، تن را توان، جان را روان، دیده را بینائی، سینه را روشنائی، زبان را سپاس داری، بیان را تیاق گذاری داد، در مقابل آن خط خوش و ربط دلکش و نثر زیبا و نظم شیوا هر چه نگارم هدر و هباست، و هر چه شمارم خاک زمین و باد هوا، فرد:
معجز است این نامه یا سحر حلال
هاتف آورد این سخن یا جبرئیل
قربان خامه و بنان و فدای نامه و بیانت شوم، مرا قدرت نشر کتاب و دست تحریر جواب نیست، فرد:
سعدیا گفتار شیرین پیش آن کام و دهان
در به دریا می فرستی زر به معدن می بری
فرد: طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
سودای وصالت نه چنانم آشفته ساخته که پای از سر دانم و طومار از دفتر، زبانم بسته ماند و دست از نگارش شکسته، فرد:
مائیم و تهیه خموشی
و آفاق همه به گفتگویت
فرد:
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
باری با هزار شرمساری خم اندر پشت و خامه در انگشت آورده با ناتوانی و هیچ ندانی از باب عرض ارادت و فرض عبادت بدین ذریعت ساز ضراعت کردم، استغنای من زیاد است و حوصله عشق اندک، هوس عاشق افزون است و کبریای معشوق از حد بیرون، ندانم کار دل با دوست به کجا خواهد انجامید، فرد:
باغ را بسیار ره دور است و گلچین سست پای
سیب را بسیار رو سرخ است و کودک بوالهوس
مرمت حال خرابم کن و چاره دل کبابم فرمای. طاقت دوری وتاب صبوری ندارم، فرد:
یا من ناصبور را پیش خود از وفا طلب
یا تو که پاک دامنی صبر من از خدا طلب
جان نثار تو چون توئی جانان
نامه شیرین نگار رنگین اشعار که حلقه نجات بود و چشمه حیات روح عالم است و جان آدم، جمال صباحت بود و کمال فصاحت، کتاب منزل است و خطاب مرسل، تن را توان، جان را روان، دیده را بینائی، سینه را روشنائی، زبان را سپاس داری، بیان را تیاق گذاری داد، در مقابل آن خط خوش و ربط دلکش و نثر زیبا و نظم شیوا هر چه نگارم هدر و هباست، و هر چه شمارم خاک زمین و باد هوا، فرد:
معجز است این نامه یا سحر حلال
هاتف آورد این سخن یا جبرئیل
قربان خامه و بنان و فدای نامه و بیانت شوم، مرا قدرت نشر کتاب و دست تحریر جواب نیست، فرد:
سعدیا گفتار شیرین پیش آن کام و دهان
در به دریا می فرستی زر به معدن می بری
فرد: طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم
شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
سودای وصالت نه چنانم آشفته ساخته که پای از سر دانم و طومار از دفتر، زبانم بسته ماند و دست از نگارش شکسته، فرد:
مائیم و تهیه خموشی
و آفاق همه به گفتگویت
فرد:
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
باری با هزار شرمساری خم اندر پشت و خامه در انگشت آورده با ناتوانی و هیچ ندانی از باب عرض ارادت و فرض عبادت بدین ذریعت ساز ضراعت کردم، استغنای من زیاد است و حوصله عشق اندک، هوس عاشق افزون است و کبریای معشوق از حد بیرون، ندانم کار دل با دوست به کجا خواهد انجامید، فرد:
باغ را بسیار ره دور است و گلچین سست پای
سیب را بسیار رو سرخ است و کودک بوالهوس
مرمت حال خرابم کن و چاره دل کبابم فرمای. طاقت دوری وتاب صبوری ندارم، فرد:
یا من ناصبور را پیش خود از وفا طلب
یا تو که پاک دامنی صبر من از خدا طلب
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲ - به نواب فتح الله میرزا نگاشته
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.