۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴

لعل یار ار نبود لعل مذاب
از چه بودش خواص باده ی ناب

لعل ماند به لعل نوشین لیک
پیش او لعل را نماند آب

وقت آن خوش کزین پیاله ی نوش
خود گناهی نکرد و خورد شراب

گر از این جام جرعه ای بچشد
اوفتد چشم محتسب به حساب

ترک چشمت چرا به دل مایل
گرنه مست است و برده بوی کباب

عشق گو بر دلم سپاه مکش
که زیانت رسد ز ملک خراب

جز تو کز تاب طره و تب
تن و جان را فزوده ای تب و تاب

نور کی صدمه می برد ز منیر
موی کی لطمه می خورد ز طناب

آنچه من دیدم از عقوبت عشق
کبک کی دیده در شکنج عقاب

در غمت روز و شب صفایی را
سینه بر آتش است و دیده پر آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.