هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق نافرجام سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که در فراق معشوق، هیچ لذتی در جهان ندارد و اشک‌هایش گواه درد دل او هستند. شاعر دیگر به باغ و بوستان علاقه‌ای ندارد و تنها یاد معشوق را می‌طلبد. او از رنج عشق و اسارت در قفس غم می‌نالد، اما در نهایت عشق را سودمند می‌داند و از مسیر محبت پشیمان نیست.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند درد فراق و عشق نافرجام نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۹۹

در هجر توام سری به جان نیست
با وصل تویادم از جهان نیست

اشکم به جروح دل گواه است
محتاج به شرح ترجمان نیست

تادر قفس غمت فتادم
دیگر هوسم به بوستان نیست

با یاد تو ذوق گلستان نه
در دام تو شوق آشیان نیست

بر وصل چو خود فشانمت جان
حاجت به فراق جانستان نیست

شاخی که بریزد از بهاران
محتاج به غارت خزان نیست

پیری که نه چون تواش دلارام
چون سعد من اخترش جوان نیست

دل دادم و جان به دل ستادم
سود آور عشق را زیان نیست

در راه محبتت صفایی
در بند حیات جاودان نیست

پا بر سر جان و تن چو بنهاد
زین بیش مجال امتحان نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.