۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳

دامنم ز اشک دیده آب گرفت
بحر ما رونق از حباب گرفت

جز غمت کز دو چشم خونینم
سیل ها ز اشک بی حساب گرفت

از دو گلبرگ داغ دیده کجا
می توان اینقدر گلاب گرفت

قدرت عشق بین که دریاها
آب زین پاره ی سحاب گرفت

خون شد از هر خمی از او دل ما
زلفت از نافه خون ناب گرفت

طرفه آمد کمر میان ترا
طرفه بنگر که مو طناب گرفت

نه عجب گر غزال وادی عشق
از دل شیر نر کباب گرفت

شست اوراق قیل و قال علوم
هرکه یک درس از این کتاب گرفت

بر صفایی گشوده شد در خلد
جایگه تا بدین جناب گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.