۱۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶

صفایی مگر ز نو نگاری دگر گرفت
که پیرانه سر دگر جوانی ز سر گرفت

بدین رای و رو ترا که یارد ملک شمرد
بدین خلق و خو ترا که تاند بشر گرفت

تو با این وفا و مهر دل و دیده اش نبود
به مهر آن بی وفا که دل ز مهر تو برگرفت

زبان کوکش از بیان شکر ریزد از دهان
خجل آنکه از عمی رخت را قمر گرفت

به زلف ورخت مباح که مالم هبا شمرد
به چشم و لبت حلال که خونم هدر گرفت

صفایی زیان نکرد به سودای عشق تو
دلی داد و از غمت دو عالم جگر گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.