هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از دل‌بستگی به معشوقی بی‌وفا و دردهای ناشی از این عشق شکایت دارد. او از بی‌توجهی معشوق، نبود آرامش و امنیت در این رابطه و بی‌پناهی خود در برابر فتنه‌های عشق می‌نالد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین لحن غمگین و توصیف رنج‌های عشقی مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۱۳۸

آن پیر نه دل که جان ندارد
تا مهر بتی جوان ندارد

عیش گل و بلبلش همایون
آن باغ که باغبان ندارد

در دام تو مرغ دل ز شادی
اندیشه ی آشیان ندارد

ز ابرو فکنی سهام سفاک
بی چله کس این کمان ندارد

چشمت نخورد نظر که یکدل
از فتنه ی او امان ندارد

ما کشتی خود سبک نراندیم
یا بحر غمت کران ندارد

عشقت همه خورد خون عشاق
این گله مگر شبان ندارد

کس را نرسد به دامنت دست
تا جامه ی جان دران ندارد

مسکین چه کند اگر صفایی
گاهی ز غمت فغان ندارد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.