هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد فراق، حسرت، و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از نداشتن زبان برای بیان زیبایی‌های معشوق و رنج‌های خود می‌نالد و به بی‌پناهی و تنهایی خود اشاره می‌کند. همچنین، از صبر و صدق و عشق عمیق خود می‌گوید و در نهایت، به آرزوی دیدار معشوق و رهایی از این دردها اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۷۴

فغان که نیست مرا در دهان زبانی چند
که از معانی حسنت کنم بیانی چند

کجا مجال که تا صبح حشر هر نفسی
کنم ز شام فراق تو داستانی چند

غم تو سوخت ریاضم به می چه خواهد ماند
به یک بهار اگر برخورد خزانی چند

نه باغبان و نه گلچین مرا به داد رسید
به سینه ماند همان حسرت فغانی چند

مگر به چنگ کنم یک ره آستین را
هزار ناحیه سودم بر آستانی چند

ز خوف و خشیت و خواری ز صبر و صدق و صفا
به عرض عشق تو آورد به ارمغانی چند

به چاک سینه ام از زخم آخرین پیداست
ز تیرهای نخستین به دل نشانی چند

مرا سپار به سگ های کوی خویش کنون
که نیست از همه هستی جز استخوانی چند

کجاست جز تو که آرایش صد انجمنی
صنوبری که بود زیب بوستانی چند

به قدر چهر خود آزادکن صفایی را
ز سرو و سوری و شمشاد و ارغوانی چند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.