۱۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲

باید دلی که درک معانی کند ز پند
باید سری که گوش دهد پند سودمند

هوشی مرا که فهم سخن می نمود نیست
دیوانه را چه سود سرون به گوش پند

او خود نبود حور و بر این حیرتم که بود
پیدا چو سمع ساعد سیمینش از پرند

ز آن زلف مشکسا گرهی بر رخم گشای
گر بسته ای کمر که رهانی دلم ز بند

ز آن چهر و قد چو سرو و چو سوری که حسن یار
حجت فراشت در نظر کوته و بلند

خوارم اگر به چشم تو دارم ولی امید
کز عز خاکبوس درت گردم ارجمند

افغان و اشک و انده و آسیب تا به کی
تاب و توان و طاقت و تسلیم تا به چند

نامد صفایی ار مژگان منع اشک ما
کس کی به راه سیل ز خاشاک بسته بند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.