۱۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

رفت و دل رفت ز ره کز پی آن ماه شود
این رفیقی است که صدمرحله همراه شود

جای پا سر به قدم باز نهم در همه عمر
رهروی را که به رفتار تو از راه شود

رسدش دست به دامان حکیمی بینا
هر که از روی عمی پیرو اشباه شود

نکته ی عشق از این پس ننویسم به کتاب
که مباد قلم از راز من آگاه شود

مگرم طول شب هجر کشد ورنه کجا
قصه ی عشق من و حسن تو کوتاه شود

چند در آتش و آب از دل و چشم تر و خشک
کاش یکباره هم این اشک و هم آن آه شود

دلم از زلف تو مشکین رستی تافت دراز
تا به بوی بر سیمین تو در چاه شود

گلشنت زد رقمی با خط ریحان که هلا
ره به منزل نبرد هر که از این راه شود

چون هما سایه فکن بر سر این بی سر و پای
کاین گدا نیز در اقلیم غمت شاه شود

مگذر از قتل صفایی که همین خواهد بود
آرزویی که مرا از توبه دلخواه بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.