هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غمگین است که در آن شاعر از دوری معشوق و رنج هجران می‌نالد. او به زیبایی‌های معشوق مانند زلف و لب اشاره می‌کند و از ناکامی‌های خود در عشق سخن می‌گوید. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند تقدیر، دین و دل، و عزت و ذلت نیز پرداخته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و ناکامی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۱۸

رفت وگریم در رکابش زار زار
تا به دامانش بنشیند غبار

من ز هجران گریم او نالد به وصل
مر مرا صد فرق باشد با هزار

زلف را بر چهره ات آرام نیست
من کجا دور از درت گیرم قرار

بخت میمونم نیاید پایمرد
دورگردونم نگردد دستیار

تا چو دل تنگت نگیرم در بغل
تا چو جان جفتت نجویم درکنار

از سر زلفم مشوش ساختی
زان دو مار از من برآوردی دمار

گفتمی سروت به قد سروی اگر
چون تو بودی بذله گوی و باده خوار

لعل می خواندم لبت گر لعل بود
کام بخش و کام جوی و کامکار

پیش بالایت کی استادی به دشت
باز بود ار پای سرو جویبار

دین و دل در پایت افکندم ولی
گشتم از ننگ بضاعت شرمسار

کشته ی او زنده ی جاوید ماند
جان به اقدامش صفایی در سپار

فرق عزت تا برافرازی به چرخ
روی ذلت ز آستانش برمدار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.