۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۶

تن از تیمار عشقم مانده بیمار
توچندی بایدم پایی پرستار

پی پرسش به سر وقتم شتابی
اگر گردی ز احوالم خبر دار

بیا بنگر که چون این زار مهجور
به بستر خفته با یک عالم آزار

ز شیرین شربت آن لعل نوشین
ز بس نوشیدم آمد طبع من حار

ز عناب و سپستان تو باید
به تبریدم دوایی برد درکار

مگر زان لب شفا جویم وگویی
نخواهم برد جان زین تاب و تیمار

دل آنجا با وصالت رفته از دست
تن اینجا در فراقت مانده از کار

دل آنجا با خم زلفت هم آغوش
من اینجا با غم هجرت گرفتار

دلم واپس ده ار خونم نریزی
صفایی را از این سودا برون آر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.