۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

جاودان دولت بیدار به دیدار تو یابم
روز عیدم بود آن شب که درآیی تو به خوابم

خون خود خورن و خواری ز رقیبان تو بردن
عزت انگارم و ازخاک درت روی نتابم

جان فدای لب شیرین و دهان شکرینت
که برآسود ز شهد و شکر و شیر و شرابم

من که صدجام پیاپی ز سرم هوش نبردی
چشم مخمور تو از یک نظر افکند خرابم

تخم مهر تو به دل کشتم و امید که روزی
رسد از خرمن حسن تو نصیبی به نصابم

سوخت اختر ز فغان ماند به گل پای ز اشکم
چه توان کرد که بود این ثمر و آتش و آبم

داد عشاق ستم دیده ستانم ز جدایی
رهنمونی کند ار بخت به دیوان حسابم

حاش لله که به پیری شکنم عهد وفا را
من که صرف غم عشق تو شد ایام شبابم

سوخت دل ز آتش رخ در خم زلفش که صفایی
به مشام از بن هر موی رسد بوی کبابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.