۱۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۶

من و یار ار همی باشیم با هم
چه لازم دیگرانم در دو عالم

برو ساقی مرا با دوست بگذار
که او بس درغم و شادیم همدم

نه پر کن کوزه از خم هی پیاپی
نه خالی کن به ساغر هی دمادم

مجوکامی ز می کاسباب این کار
اگر ناید ترا یک ره فراهم

همی برخیزی از قهرش به غوغا
همی بنشینی از بهرش به ماتم

میالا کام شیرین از شرابی
که در تلخی سبق ها برده از سم

هم ازتحصیل آن باید ترا سیم
هم از نقصان آن زاید ترا غم

به مینا باید از خم کرد هر روز
به جام از شیشه باید ریخت هر دم

مرا زان درج باید لعل نابی
که صدکوثر نیرزد زان به یک نم

بهر بوس از لبش نوشم مدامی
که زان ناید مدامم رشحه ای کم

لب و دندان شیرینش بری ساخت
مرا از شیر مرغ و جان آدم

به هر قیمت که یکبارش خریدی
ترا جاوید خواهد شد مسلم

نباید در بهایش داد دینار
نباید از برایش ریخت درهم

بجوی از لعل جانان جام و خوش باش
که دیگر ره نیابد در دلت غم

چو زان صهبا صفایی سر خوش آیی
به خاطر دار از یاران مراهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.