۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۴

غمت گرفت فضای دلم چنان که در آن
نمانده یکسر مو جای فکرت دگران

به قید زلف تو دل تا کمند الفت بست
گسست رشته مهر و وفای سیم بران

مثال موی و میانت مرا رود ز نظر
اگر دقایق حکمت رود به گوش گران

ملامتم نکند هرکست که دیده و لیک
منت چگونه نیابم به چشم بی بصران

تو بی پدر صنم آن دختری که مادر دهر
ز شوی خویش خجل شد ز زادن پسران

سبک شمردی ومیثاق مهر بشکستی
مگر محبت ما بود بردل تو گران

رسان به قافله سالارم از طریق خلوص
اگر چه بس عقب افتاده ام از هم سفران

خجل مخواه به دل خواه دشمنم ای دوست
بپوش عیب صفایی ز چشم بی هنران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.