۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۴

لبی زان لعل جان پرور کشیدن
به از صد جامم از کوثر کشیدن

مرا با نشأه این لعل نوشین
نشاید منت از شکر کشیدن

فزون از هر شرابم سر خوشی خاست
می از جام تو سیمین برکشیدن

بنازم صنع استادی که آموخت
به ابروی تو این خنجر کشیدن

ترا هرگز بدین حسن خداداد
نزیبد منت از زیور کشیدن

مرا هم نیز با این اشک و سیما
چرا منت ز سیم و زر کشیدن

به یک ره خون به خاکم ریز تاکی
توان خجلت ز چشم تر کشیدن

برو صوفی که بهر فسق پیدا
از این دلق ریا برسر کشیدن

مرا کآمد شبان فرقتت پیش
نباید عقبه ی محشر کشیدن

صفایی را که شادی در غم تست
چرا رنج از ره ی دیگر کشیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.