۱۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۵

مرا یک دم ز لعلت در کشیدن
به از صد خم ز جام زر کشیدن

بدین بستیم دیگر انتظارم
چرا در راه آن کوثر کشیدن

شبی تا روز و شامی تا سحرگاه
ترا خواهم چو جان در برکشیدن

به پایت سر سپردم تا نوازی
به دست رأفتم بر سرکشیدن

مگر آبی توان با رشته ی زلف
از آن چاه زنخدان برکشیدن

ز کلک آفرینش نیست ممکن
از آن رو صورتی بهتر کشیدن

مه و مهر جهان آرای او را
خطا بینم به یکدیگر کشیدن

صفایی طایر دل را بیاموز
سراندر زیر بال و پر کشیدن

ترا بر وصل جانان دسترس کو
چرا ز اندازه پا برتر کشیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.