هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد هجران و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر از رنج فراق، اشکهای بیپایان و بیصبری خود میگوید و معشوق را مایه زندگی و فدای جان خود میداند. او از بندگی و عشق بیقید و شرط به معشوق سخن میگوید و هرچه معشوق انجام دهد را میپذیرد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'تیغ بکش برای من' نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.
شمارهٔ ۳۳۵
بود فروغ چشم و دل صحبت جان فزای تو
کشت گزند جسم و جان هجرت جان گزای تو
تا ز درم دوباره بازآیی و غم بری ز من
رفتی و آب ها فشاند اشک من از قفای تو
با همه لاف دوستی زیسته ای به هجر من
آه که نیست محتمل صبر من از جفای تو
خواهی اگر رضای من تیغ بکش برای من
مایه ی زندگی تویی ای سر و جان فدای تو
آن گرهی که هجر زد باز کند که از دلم
تا نفتد به چنگ من زلف گره گشای تو
سرنکشم ز بندگی تا اثر از وجود من
هرچه کنی به جای خود حاکم ماست رای تو
از دو جهان برید دل، تا به تو گشت متصل
کو همه بندها گسل هرکه شد آشنای تو
تاخبری ز مهر و کین، تا اثری ز کفر و دین
تیغ ترا تنم رهین جان من از بلای تو
هست صفایی این اگر چشم تو و اشکش اینقدر
غرق کند سفینه ات قطره بحرزای تو
کشت گزند جسم و جان هجرت جان گزای تو
تا ز درم دوباره بازآیی و غم بری ز من
رفتی و آب ها فشاند اشک من از قفای تو
با همه لاف دوستی زیسته ای به هجر من
آه که نیست محتمل صبر من از جفای تو
خواهی اگر رضای من تیغ بکش برای من
مایه ی زندگی تویی ای سر و جان فدای تو
آن گرهی که هجر زد باز کند که از دلم
تا نفتد به چنگ من زلف گره گشای تو
سرنکشم ز بندگی تا اثر از وجود من
هرچه کنی به جای خود حاکم ماست رای تو
از دو جهان برید دل، تا به تو گشت متصل
کو همه بندها گسل هرکه شد آشنای تو
تاخبری ز مهر و کین، تا اثری ز کفر و دین
تیغ ترا تنم رهین جان من از بلای تو
هست صفایی این اگر چشم تو و اشکش اینقدر
غرق کند سفینه ات قطره بحرزای تو
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.