هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و اسارت در دام آن سخن می‌گوید. او از صیاد عشق (معشوق) می‌خواهد که به جای آزادی، او را در بند نگه دارد، زیرا عشق به معشوق برایش ارزشمندتر از آزادی است. شاعر همچنین به مقایسه‌ای بین عشق خود و داستان‌های عاشقانه مانند لیلی و مجنون و فرهاد و شیرین اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که راه عشق پر از رنج و جنون است و تنها کسانی که دیوانه‌وار عاشق هستند می‌توانند این راه را بپیمایند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به داستان‌های عاشقانه کلاسیک نیاز به پیش‌زمینه فرهنگی دارد.

شمارهٔ ۳۵۳

مگو از بندت ای صیاد خرسندم به آزادی
که صید عشق را باشد رهایی قید و غم شادی

مرا انسی است با صیاد خود کز شوق جان دادن
نه غمناکم به آزردن نه دل شادم به آزادی

به حسن و دلبری لیلی کمین شاگرد مجنونت
ندانم از کجا آموختی این مایه استادی

به خون خفت از نخستین تیر صیدت کاش صیادان
بیاموزند از آن شست و بازو رسم صیادی

به چشمم مو نمود اول به گردن شد طناب آخر
مگر آموخت از فرهاد زلفت طرز شیادی

ز چشم مست و نوشین لب ز چشم افکند یکبار
مرا هم ناب خلاری و هم دکان قنادی

بیا اسرار راه عشق را از رهروان بشنو
که ما پیدا و پنهان واقفیم از وضع آن وادی

ورای مگ ناکامان و خون کشتگان آنجا
نیابی بوی آسایش نبینی رنگ آبادی

صفایی گر سفر خواهی به شهر عاشقی کردن
وداع عقل کن کاین ره جنون می بایدت هادی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.