۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۰

نبود و نیست ترا جز جفای من کاری
ز حسن خویش چه دیگر برای من داری

گلم نبود تمنا از آن دریغ خورم
که نیست بهره ازین گلشنم به جز خواری

هنوزم از تو مداوا نگشته درد نخست
نهی به روی دل از درد دیگرم باری

به بزم می تو اگر غایبی مرا چه حضور
رقیب اگر چه به رحمت نواز دم باری

چو رخ نهفت بهاران و دی پدید آمد
هزار خوش نکند دل به هیچ گلزاری

چه شد بهای محبت که در دیار شما
نشد پدید وفای مرا خریداری

وفا به قیمت جان می خرم ولی چه کنم
که این متاع ندیدم به هیچ بازاری

کنی زبان ملامت ز عاشقان کوته
اگر کمند بلا را چو من گرفتاری

من از برای تو اغیار خوانده یاران را
تو برخلاف من آوخ که یار اغیاری

صفایی او چو وفا را جفا کند کیفر
تو بیش ازین به ستم های او سزاواری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.