هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق نافرجام، رنجهای عاطفی و ناامیدیهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر از وفاداری بیپاسخ، جفاهای معشوق و دردهای روحی خود مینالد و به بیثمری تلاشهایش در عشق اشاره میکند. همچنین، نگاهی انتقادی به کمالطلبی و عیبجویی از دیگران دارد.
رده سنی:
16+
مضمون عاطفی عمیق و مفاهیم پیچیدهای مانند ناامیدی، جفا و انتقادهای اجتماعی ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، برخی از اشارات عاشقانه و تلخکامی نیاز به درک بالاتری از روابط انسانی دارد.
شمارهٔ ۳۷۲
شد مرا عمر در وفا سپری
تو هنوز از جفا نگشته بری
مرغ این باغ را چه سودا خاست
که کند جای نغمه نوحه گری
گشته رسوای روی او چه کنم
گل نداند ورای پرده دری
جهد کردم که دل بدو ندهم
آدمی دست چون برد ز پری
غنچه را غیرت گلش در باغ
داشت هر صبحدم به جامه دری
دادم آخر به کشتن از ناله
شاکرم با کمال بی اثری
دل در آن زلف مشکبو آموخت
از دو لعل تو رسم خون جگری
عیب جویی صفایی از همه وجه
عیب باشد ز مردم هنری
کامل آن یک تن است و باقی را
هست نقصی بهر که در نگری
تو هنوز از جفا نگشته بری
مرغ این باغ را چه سودا خاست
که کند جای نغمه نوحه گری
گشته رسوای روی او چه کنم
گل نداند ورای پرده دری
جهد کردم که دل بدو ندهم
آدمی دست چون برد ز پری
غنچه را غیرت گلش در باغ
داشت هر صبحدم به جامه دری
دادم آخر به کشتن از ناله
شاکرم با کمال بی اثری
دل در آن زلف مشکبو آموخت
از دو لعل تو رسم خون جگری
عیب جویی صفایی از همه وجه
عیب باشد ز مردم هنری
کامل آن یک تن است و باقی را
هست نقصی بهر که در نگری
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.