هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد فراق و عشق نافرجام سخن می‌گوید. شاعر از رنج دوری معشوق، اشک‌های بی‌پایان و آه‌های سوزان خود می‌نالد. او زیبایی و فضایل معشوق را ستایش می‌کند، اما از بی‌میلی و بی‌توجهی او شکایت دارد. شعر با اشاره به داستان مجنون و لیلی، بر عمق عشق و اندوه شاعر تأکید می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق، اندوه و مفاهیم عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات و اصطلاحات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۸۱

ز رخ برداشت دوش آن مه جلیلی
تجلی کرد بر رویم سهیلی

از آن رو روز من چون شب سیه شد
به روز آوردم از غم طرفه لیلی

به چرخم خاست ز آه سینه ابری
به خاکم ریخت ز آب دیده سیلی

مرا تنها روا نبود ملامت
که دارم در فراقش وای و ویلی

پریشان درکمندش مانده جمعی
خروشان از خیالش گشته خیلی

عیان گشتی عیار زهد و پرهیز
گرش مقداد دیدی یا کمیلی

وفا و مهرش اندر سینه بسیار
حیا و شرمش اندر دیده خیلی

مرا بر سر ز سودایش نه شوری
مرا در دل به دیدارش نه میلی

که آن آید به میزانی و وزنی
که این گنجد به مقداری و کیلی

صفایی عشق ما و حسن او برد
ز یاد افسانه ی مجنون و لیلی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.