۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۲

ترسم که رسد از تو مرا پیک و پیامی
آن روز که از من نه نشان است و نه نامی

ای مرغ دل از گلشن و باغت چه غم افزود
کآسوده به کنج قفس و گوشه ی دامی

روز اشک به دامان و شبم ناله به گردون
بر ما گذر و چند چنین صبحی و شامی

لب تشنه چه پایی به ره دیر مغان پوی
شاید که مغان دست تو گیرند به جامی

ز ایوان مناجات به میدان خرابات
تبدیل کن البته درنگی به خرامی

مستوری و مستی نتوان داشت بهم جمع
دستی زن و بردار سوی میکده گامی

چون بر در میخانه رسی بهر خود آنجا
می جو ز مقیمان خرابات مقامی

در محفل می با همه نومیدی و نقصان
تحصیل کن از شاهد و مطرب همه کامی

دل در خم زلفین دلاویز دلارام
در چنگ دو شهباز فرومانده حمامی

از آتش دل سوخت صفایی تر و خشکم
عشق است و کجا فرق کند پخته و خامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.