هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد هجران و عشق شدید شاعر به معشوق است. شاعر از بی‌تابی خود در فراق، جذابیت و گیرایی معشوق، و دیوانگی عشق می‌گوید. او از تأثیر عمیق معشوق بر روح و جان خود سخن می‌گوید و حتی در پیری نیز اسیر شیدایی است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسات شدید است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۴۰۲

نماند از تاب هجرانت مرا دیگر شکیبایی
عجب نبود اگر زین پس کشد کارم به رسوایی

دلم در سینه جوشد ز آتش رویت مکن حیرت
تو آتش را به جوش آری بدین گرمی و گیرایی

ز سودای رخ و زلفت دو سود آمد مرا حاصل
دلی خودرای و دیوانه، سری پرشور و سودایی

عجب دارم که چون آموختی آن لعل گویا را
کجا کی از دم گرم که اعجاز مسیحایی

در اوصافت عرق ریزد به جای دوده بر کلکم
که آمد صفحه ای از دفتر حسن تو زیبایی

مرا با دین و دنیا نیست کاری مال و جان چبود
نتابم روی از رایت بهر چم حکم فرمایی

بهر حال از تو منتها مرا بر دوش جان باشد
به قهرم گر بسوزانی ور از لطفم ببخشایی

تو خود گاهی مگر دست ترحم سائیم بر سر
که نبود با غم عشقت مرا چشم تن آسایی

به یاد لعل میگونت مدام ار خون خورم شاید
که دل آموخت ز آن مژگان مرا رسم جگرخایی

جوانان را ملامت کردمی از عشق و خود ناگه
به عهد پیری آخر سر بر آوردم به شیدایی

تو گویی دل برو واپس ستان و من درین فکرت
که چون بیرون برم جان از کف آن ترک یغمایی

صفایی من که می کردم مداوای گرفتاران
به کار خویش درماندم به صد تدبیر و دانایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.