۱۲۰ بار خوانده شده

بند ۲۵

کاندیشه ناکم از غم بی یاری شما
در تابم از خیال گرفتاری شما

دادم تنی به مرگ و نهادم دلی به صبر
هرچند دل خورم ز جگر خواری شما

ناچار خاطر همه آزردم ارنه من
هرگز رضا نیم به دل آزاری شما

عباسم از جهان شد و با آه و اشک ماند
سقایی بنات و علمداری شما

قطع نظر کنید ز منهم که بعد از این
با نیزه است نوبت سرداری شما

زیبد گلی ز خون گلو روی زرد من
تا کاهی از عطش رخ گلناری شما

کمتر کنید سینه و کمتر به سر زنید
کاین لحظه نیست وقت عزاداری شما

آبی بر آتشم نتوانید زد ز اشک
افزود تابش دلم از زاری شما

این بود سود گریه که اعدای رحم سوز
خون خوارتر شدند ز خون باری شما

اطفال بی پدر همه را مادری کنید
تا شادمان زیند به غم خواری شما

در حق این مریض پریشان مستمند
جمع است خاطرم به پرستاری شما

کم نیست اگر به ذل اسیری کنید صبر
از عزت شهادت ما خواری شما

درکارها خداست وکیل و کفیل من
کافی است حفظ او به نگهداری شما

هم خشم اوکند طلب خون ما ز خصم
هم نصر او رسد به مددکاری شما
پس پیش راند و رو به سپاه ستم نهاد
صد داغ تازه بردل اهل حرم نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بند ۲۴
گوهر بعدی:بند ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.