۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵ - خواجه حافظ فرماید

دوش می‌آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا بازدل غمزده سوخته بود
در جواب او

آتشین تافته آل برافروخته بود
تا کجا شرب لحافی شب دی سوخته بود

اینکه دیدی که گس خان اتابک میسوخت
اطلس قرمزی آتش زرخ افروخته بود

قیف یک پر مکس در دل والا ننشست
یارب این قلب شناسی زکه آموخته بود

زربکف کرد طلادوزی و زرگر همه سوخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

ریش بر باد بسی داد بوقت سرما
انکه در موسم گل موینه بفروخته بود

شمع بانسبت پیراهن زرکش دیشب
چون بدیدم نظرش بالک دلسوخته بود

خوانده ام گفته قاری همه اوصاف لباس
جامه بود که بر قامت او دوخته بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴ - شیخ سعدی فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶ - مولانا حافظ فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.