هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و رنج دلشکستگی می‌گوید. او از معشوق شکایت دارد که دلش را ویران کرده و با غارت عشقش، او را در مرارت انداخته است. شاعر به عشق و شیرینی لب معشوق اشاره می‌کند، اما از جسارت و بی‌اعتنایی او نیز گلایه دارد. در نهایت، او از بلنداقبالی خود در وصال معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و دلشکستگی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۳

نگفتم دل مکن اینقدر غارت
که ترسم آخر افتی در مرارت

شه آگه گشته و داده است فرمان
به گیر و دار هر کس کرده غارت

دل ما راچرا ویرانه کردی
نمی بودت اگر عزم عمارت

لب لعل تو از بس هست شیرین
خیالش در مزاج آرد حرارت

همی بینم به روی دوشت افتد
چرا دارد چنین زلفت جسارت

بشارت می دهم خود جان ودل را
به قتلم گر بفرمایی اشارت

ندارد عشق و زاهد گشته عابد
چه حاصل از نماز بی طهارت

بهای بوسه ات دادم دل وجان
نکرده بهتر از این کس تجارت

بلند اقبال گردیدم هماندم
که از وصل تو دادنم بشارت
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.