۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۲

ای نازنین شمایل آشوب عقل وهوشی
از مشک زلف عطار از لب شکرفروشی

هنگام رزم ای ترک مژگان وزلف داری
خنجر به کف چه گیری بر تن زره چه پوشی

از شوق دیدنت ما سر تا به پا چوچشمیم
اما تودر خموشی پا تا به سر چو گوشی

با دوستان پیرو بنشین بگو وبشنو
دلتنگ از چه روئی آخر چرا خموشی

مژگان چونیش زنبور داری وجای دارد
زیرا که درحلاوت ز آب دهان چونوشی

رویت ندیده دادیم از دست دین ودل را
وا حسرتا گر از ما رخساره را نپوشی

وز صبر غوره می شد وزمی غم توطی شد
چندای بلنداقبال از هجر درخروشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.