۹۷ بار خوانده شده

بخش ۱۶ - تذکر

شبی یاد دارم که جمعی به دشت
نشستیم تا نیمی از شب گذشت

یکی بهر رفتن ز جا شده بلند
رفیقان بگفتندش ای هوشمند

کسی را ز ما همره خود ببر
که در راه باشد بسی خیر وشر

بگو تا که را همره خود بری
که درره نماید تو را یاوری

مرا زاین سخن مردن آمد به یاد
گران باری از غم به دوشم نهاد

به دل گفتم آندم که بایست مرد
که را باید ای دل به همراه برد

بود پای ما لنگ و راه است دور
رفیقی در این راه باشد ضرور

که شاید مرا دستگیری کند
چو بیحالتم ضعف پیری کند

ندارم به جز عشق حیدر سراغ
کسی را کهمرهم گذارد به داغ

مگر مهر او را به همره بریم
که از این پل پر خطر بگذریم

الهی به جاه نبی و ولی
که جا ده مرا در لوای علی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۵ - حکایت
گوهر بعدی:بخش ۱۷ - درشرح حال خود گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.