۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم

بر ذوالجناح شد چو شه بی سپه سوار
گفتی که آفتاب عیان شده ز کوهسار

کلثوم در برابرش آمد علم به کف
زینب به پیش مرکب او شد رکابدار

گفتش روی ومی رودم روح از بدن
باز آی پیش از آنکه بمیرم در انتظار

در آتش است بی تو دل وجان من مگر
آبی زند بر آتش من چشم اشکبار

دور از تو زندگی به چه کار آیدم دگر
بعد ازتوخاک بر سر من باد و روزگار

نبود روا توکشته ومنزنده درجهان
بادا فدایی تو من وهمچو من هزار

بگذار سیر سیر گل عارضت کنم
عمر وامید کوکه بینم دگر بهار

پیش ار سر که بوسه زنم بر گلوی تو
ز آن پیشتر که سر بردت شمر نابکار

ما بیتو در میانه این قوم چون کنیم
راهی نه درفرار وپناهی نه درقرار

شاه شهید چون بشنید این سخن کشید
سوزنده آهی از دل و بگریست زار زار

گفتا که نوشداروی دوری صبوری است
دل را بده رضا به قضاهای کردگار
دارم وصیتی بشنو از زبان من
آنرا بهجای آر پس از من به جان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱ - در مرثیه بر شهیدان کربلا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.