۱۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

تا ز خاک مقدمت کردیم روشن دیده را
چشم ما حاجت ندارد سرمهٔ ساییده را

خود توانی با دل من آتش عشقت چه کرد
دیده باشی فی المثل گر موم آتش دیده را

تو بخواب ناز و من بیدار و دانند اهل دل
وای اگر بیدار باشد در قفا خوابیده را

پس نخواهد داد دلها را، که گلچین در جهان
کی بشاخ آویزد از نو غنچه های چیده را؟

(صابر) آسا می توان در صبر کوشد، گر کسی
نرم سازد رد کف دست آهن تفتیده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.