۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

دلبری دارم که در عالم نظیرش کم تر است
رخ قمر، بالا صنوبر، لب شکر، تن مرمر است

زلف و رو، بالا و ابرو، وان بناگوش و لبش
عقرب و خورشید، تیر و قوس و شیر و شکر است

قامت دل کش، جمال خوش، دهان تنگ او
نخل طوبی، باغ جنت، سبزه زار کوثر است

خانه خالی، شمع سوزان، یار در بر، می به کف
هر که را ممکن بود این عیش و نوش اسکندر است

لب به لب، سینه به سینه، ناف بر بالای ناف
ای مسلمانان ازین عالم چه عالم خوش تر است

گفتم: ای نامهربان این خانه آن کیست؟ گفت:
چشمه ی حیوان اگر خواهی کمی پایین تر است

چشمه و معشوقه ی ایمان ستان در خلوتی
هر کسی داند «وفایی» را مسلمان، کافر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.