۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

گر من سوخته بر شاهد خوبان برسم
پشت شاهین شکند شهپر بال مگسم

عاجز نفس شدم سنگ دل از صحبت او
مرغ باغ ارمم هم نفس خار و خسم

طوطیان در چمن هند به شکر شکنی
من بی چاره گرفتار بلای قفسم

بی خود از ناله فریاد دلم، وای به من
کاروان رفته و غافل ز فغان جرسم

هیچ کس نیست چو من بی خبر افتاده ز راه
دست من گیر خدایا که عجب هیچ کسم

بس که از ناله ی زلف تو شدم نغمه سرا
خواند اکنون همه کس بلبل مسکین نفسم

شاهبازان به تو نازان، به تو پرواز کنند
من با این بال و پر ریخته اندر که رسم؟

کرم دوست به جای است «وفایی» مخروش
جای دارد که برآرند همه ملتمسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.