هوش مصنوعی: این شعر غمگینانه به از دست رفتن فرصت‌ها، عشق و امیدها می‌پردازد. شاعر از ناکامی‌ها، گذشت عمر و از دست دادن یار و زیبایی‌های زندگی مانند گلستان و بهار می‌نالد. همچنین به مفاهیمی مانند غرور، عاشقی و رنج راه عشق اشاره دارد. در پایان، شاعر به بی‌تفاوتی نسبت به دوستان و بیگانگان و گذر دنیا می‌پردازد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر مانند ناکامی، گذشت زمان و از دست دادن عشق، برای درک و ارتباط بهتر، نیازمند بلوغ فکری و عاطفی است که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۲۰۳

زلف ساقی از کف و دامان یار از دست رفت
چاره‌سازان چارة کاری که کار از دست رفت

نه گلی در گلستان باقی نه برگی در چمن
بلبلان شوری که دامان بهار از دست رفت

بی‌ تو ما بودیم و چشمی در ره امید و بس
آنهم از تاراج درد انتظار از دست رفت

عمر بگذشت و نشد آهوی مطلب رام، حیف
از دویدن بازماندیم و شکار از دست رفت

دیر افتادی به فکر خویش فیّاض از غرور
این زمان فرصت گذشت و روزگار از دست رفت

زلف بنمودی و قدر طرّة شمشاد رفت
جلوه کردی اعتبار سرو هم بر باد رفت

باز چشم مستت آمد بر سر تمهید ناز
تیر مژگان تو دیگر بر سر بیداد رفت

قسم ما زین نُه چمن بار تعلّق بود و بس
سرو را نازم که آزاد آمد و آزاد رفت

برگ ناکامی جزای رنج راه عاشق است
مزد دست خویشتن بود آنچه بر فرهاد رفت

گردباد هم آخر چرخ را از پا فکند
عاقبت خاکستر افلاک هم بر باد رفت

نه غم بیگانگان دارم نه فکر دوستان
تا به یادم آمدی، عالم مرا از یاد رفت

داشتی عزم نجف فیّاض چون ماندی که دوش
سیل اشک من به طوف دجلة بغداد رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.