۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

غنچه خسبی ها در آغوش چمن دارد مرا
حفظ آب روی سر در پیرهن دارد مرا

چون سپند امروز بی آرامم از سودای هند
یاد خاکسترنشینی بی وطن دارد مرا

می خورم از بهر یک مصراع چندین پیچ و تاب
موی آتش دیده سودای سخن دارد مرا

غنچه تصویر را از ناله آوردم به حرف
بر لب انگشت تحیر آن دهن دارد مرا

تا شد او از بزم بیرون من شدم خلوت نشین
یاد عمر رفته دور از انجمن دارد مرا

پشت خود بر بیستون چون نقش شیرین مانده ام
همچو شیرین کاری خود کوهکن دارد مرا

سیدا بر کشته سیماب حسرت می خورم
بس که بی آرام آن سیمین بدن دارد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.