هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از از دست دادن ویژگی‌ها و احساسات ارزشمند خود مانند عشق، ایمان، امید و آرامش سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که دنیا پر از ظلم و ستم شده و دیگر نشانی از مهربانی و عدالت نیست. همچنین، از فراموشی عبادت و دوری از معنویات شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند یأس و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۴۲

از نظر تا ابروی او رفت دینم رفته است
سجده محراب از یاد جبینم رفته است

پنجه ام شد سوده تا دامانش آوردم به چنگ
در سراغ دستم اکنون آستینم رفته است

بس که عالم گشته مالامال از ظلم و ستم
مرحمت از خاطر آن نازنینم رفته است

تیشه برق حوادث را نمی بینم اثر
تند خوئی ها ز آه آتشینم رفته است

بس که نبود دانه یی در خرمن اهل کرم
ناخن کوشش ز دست خوشه چینم رفته است

گوشه گیران را طمع از بس که دارد بی قرار
استقامت از دل خلوت نشینم رفته است

نکته فهمان تا زبان و گوش خود بر بسته اند
خاصیت از خامه سحرآفرینم رفته است

تا به فکر نامه اعمال خود افتاده ام
خورد و خواب از خاطر اندوهگینم رفته است

هیچ کس را بس که از روز قیامت یاد نیست
می توانم گفت سستی در یقینم رفته است

یک سر موئیست در نازک خیالان امتیاز
قوت از اندیشه باریک بینم رفته است

سیدا در دل مرا امروز نقش قلب نیست
روزگاری شد که این نام از نگینم رفته است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.