۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۱

چو بیرون از چمن آن سرو یکتا گرد می آید
به دامن گیریی او بوی گل چون گرد می آید

چو دزدان کرده خود را شمع در فانوس زندانی
مگر در بزم رندان آن مه شبگرد می آید

به احسان داد حاتم دشمن خود را سرافرازی
به خصم خود مروت ساختن از مرد می آید

کدامین غنچه در گلزار می سازد مسیحای
که از گلهای باغ امروز بوی درد می آید

نگه از گوشه چشمان او مستانه می خیزد
برای پرسش دلهای غم پرورد می آید

خزان آورده در صحن چمن پیغام نومیدی
نسیم از بوستان بیرون به آه سرد می آید

بکش پای از طمع ای سیدا با کهربا بنگر
که در پیش پر کاهی به رنگ زرد می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.