۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۷

همرهان رفتند و من پا در وطن دارم هنوز
تکیه چون صورت به دیوار بدن دارم هنوز

غنچه گل را نسیم صبح عریان کرد و رفت
ساده لوحی بین که فکر پیرهن دارم هنوز

شمع ها رفتند و از پروانه آثاری نماند
بزم بر هم خورد و فکر انجمن دارم هنوز

غنچه افسرده ام از من شکفتن رفته است
گل خزان گردید و سر در پیرهن دارم هنوز

ماتم فرهاد شیرین را به عالم کار کرد
شکوه ها از بیستون چون کوهکن دارم هنوز

صبح نزدیک آمد و پروانه ها را خواب کرد
خویش را چون شمع سرگرم سخن دارم هنوز

وقف دندان ندامت شد لب من غنچه وار
آرزوی بوسه زان کنج دهن دارم هنوز

سیدا دل کندن از دنیا به پیری مشکل است
فکر گردیدن به اطراف چمن دارم هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.