هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و ناراحتی‌های عاشقانه می‌نالد. او از بی‌وفایی معشوق، بی‌اعتنایی او به احساساتش و رنج‌هایی که متحمل شده، شکایت دارد. شاعر از روزگار و معشوق گله می‌کند و از اشک‌های بی‌اختیار و دل‌سوزی‌های خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج‌های عشق و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۵

اشک حسرت تا کی ای گل در کنارم می کنی
از خدای خود نمی ترسی و زارم می کنی

گوش بر قول رقیب بدشعارم می کنی
از برای خاطر اغیار خوارم می کنی
من چه کردم کین چنین بی اعتبارم می کنی

بس که دارد آتش شوق تو جانم بی قرار
شمع سان دارم دل سوزان و چشم اشکبار

می خورم خون جگر چون گل ز دست روزگار
گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
ای که منع از گریه بی اختیارم می کنی

خان و مان بر باد دادم بر سر سودای تو
توتیا کردم به چشم خویش خاک پای تو

گوش نه یک یک بیان سازم من از غمهای تو
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریه ها بر روزگارم می کنی

شب که در پیمانه می می ریختم از بهر زیست
بی لب لعلت صراحی وار چشمم خون گریست

باعث نارفتن کویت نمی پرسی که چیست
گر نمی آیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هر دم پیش مردم شرمسارم می کنی

سیدا خون می خورم عمریست از بزم وصال
ناتوان گردیده است اعضای من همچون هلال

مدتی بگذشت معلومم نشد ای نونهال
گفته یی تدبیر کارت می کنم وحشی منال
رفت کار از دست و کی تدبیر کارم می کنی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.