هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از یوسف و زلیخا صحبت میکند و با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، عشق و شیدایی را به تصویر میکشد. شاعر از عناصر طبیعت مانند خورشید، ماه، گلستان، سرو، و بلبل برای توصیف معشوق استفاده میکند و احساسات عمیق عاشقانه و حیرت در برابر زیبایی معشوق را بیان مینماید.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۲۶
یوسف من پیرهن چاک از زلیخای کیئی
همچو خورشید فلک سرگرم سودای کیئی
بی خود از رخسار ماه عالم آرای کیئی
ای جهانی محور رویت محو سیمای کیئی
ای تماشاگاه عالم در تماشای کیئی
در گلستان سرو و قمری در تمنای تواند
نرگس و بادام محو چشم شهلای تواند
روز و شب خورشید و مه هنگامه آرای تواند
شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند
ای بهار زندگی آخر تو شیدای کیئی
سنبل از آشفتگان حلقه گیسوی تست
لاله از خونین دلان چهره نیکوی تست
هرکه را بینم مقید با سجود در کوی تست
عالمی را روی دل بر قبله ابروی تست
تو چنین حیران ابروی دلارای کیئی
بسته ای از گفتگو تا آن دو لعل آبدار
می روم از جای با اندک نسیمی چون شرار
چیست این بی تابیت امروز ای آتش عذار
چون دل عاشق نداری یک نفس جایی قرار
سر به صحرا ده پی زلف چلیپای کیئی
در میان خلق تا افتاده غوغای بهشت
بر سر هر کس چو کاکل هست سودای بهشت
از چه رو نبود تو را در دل تمنای بهشت
چشم می پوشی ز گلگشت تماشای بهشت
کمین جلوه سرو دلارای کیئی
کرده یی فرش خزان رخت بهار خویش را
داده یی از کف عنان اختیار خویش را
گر به جنت افگنی در حشر کار خویش را
نشکنی از چشمه کوثر غمار خویش را
از خمار آلودگان جام صهبای کیئی
رفته یی چون سیدا از فکر گیسویی ز هوش
سنبل آسا می کشی بار پریشانی به دوش
حلقه کاکل تو را پیوسته می گوید به گوش
نیست غمازی طریق عاشقان پرده پوش
ورنه صایب خوب می داند که شیدای کیئی
همچو خورشید فلک سرگرم سودای کیئی
بی خود از رخسار ماه عالم آرای کیئی
ای جهانی محور رویت محو سیمای کیئی
ای تماشاگاه عالم در تماشای کیئی
در گلستان سرو و قمری در تمنای تواند
نرگس و بادام محو چشم شهلای تواند
روز و شب خورشید و مه هنگامه آرای تواند
شمع و گل چون بلبل و پروانه شیدای تواند
ای بهار زندگی آخر تو شیدای کیئی
سنبل از آشفتگان حلقه گیسوی تست
لاله از خونین دلان چهره نیکوی تست
هرکه را بینم مقید با سجود در کوی تست
عالمی را روی دل بر قبله ابروی تست
تو چنین حیران ابروی دلارای کیئی
بسته ای از گفتگو تا آن دو لعل آبدار
می روم از جای با اندک نسیمی چون شرار
چیست این بی تابیت امروز ای آتش عذار
چون دل عاشق نداری یک نفس جایی قرار
سر به صحرا ده پی زلف چلیپای کیئی
در میان خلق تا افتاده غوغای بهشت
بر سر هر کس چو کاکل هست سودای بهشت
از چه رو نبود تو را در دل تمنای بهشت
چشم می پوشی ز گلگشت تماشای بهشت
کمین جلوه سرو دلارای کیئی
کرده یی فرش خزان رخت بهار خویش را
داده یی از کف عنان اختیار خویش را
گر به جنت افگنی در حشر کار خویش را
نشکنی از چشمه کوثر غمار خویش را
از خمار آلودگان جام صهبای کیئی
رفته یی چون سیدا از فکر گیسویی ز هوش
سنبل آسا می کشی بار پریشانی به دوش
حلقه کاکل تو را پیوسته می گوید به گوش
نیست غمازی طریق عاشقان پرده پوش
ورنه صایب خوب می داند که شیدای کیئی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.