۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵

هر کس به خواب روزی، لعل لبش مکیده
دیده حلاوت از عمر، با کام دل رسیده

دست مشاطه صنع از بر چشم...
بر گرد عارض او از نیل خط کشیده

دل در کشاکش جان افتاده است حیران
تریاک وصل خواهد آن زهر غم چشیده

آن غمزه های فتان آفات خاص و عام است
این عینه بلائی است چشم کسی ندیده

پیوسته ز ابروی او بر ما فزون شود عیش
زیرا که عاشقان را همچون هلال عیده

از قامتش به بستان سرو سهی دو تا شد
صد آفرین برو باد کاین نخل پروریده

گر با تو آن پریوش چندان نکرد میلی
صوفی مکن شکایت طفلی است نورسیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.