۹۶ بار خوانده شده

بخش ۶۷

دلی که در رخ جان پرور تو شیدا نیست
درین جهان نتوان یافت زان که پیدا نیست
در جواب او

کدام دل که در او آرزوی بغرا نیست
کدام سینه که در وی خود این تمنا نیست

چنان شدم زتمنای گوشت مستغرق
که از تفکرش این دم به خویش پروا نیست

مگر که قامت زناج سرو را ماند
که سرو هست ولیکن چنین دل آرا نیست

به خوان اطعمه گر صد هزار لوت آرند
به پیش خاطر من چون برنج و حلوا نیست

حلیم گرم به روز خنک بده طباخ
نمی دهی تو به سرما، ترا سر ما نیست

تو نان و ماس نگفتی که خوش بود به بهار
غلط مگوی که هرگز چو شیر و خرما نیست

ز بعد سرکه و ططماج هیچ چیز دگر
به نزد صوفی بیچاره چون منقا نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۶
گوهر بعدی:بخش ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.