۹۲ بار خوانده شده

بخش ۷۶

ای عزیزان می ندانم تا چه آمد بر سرم
کز فراق دوستان پیوسته با چشم ترم
در جواب او

نان و حلوا می رسد از سفره صاحب کرم
دولت او کم مبادا تا قیامت از سرم

شاه بریان را نگر با دختر بکر برنج
عزم حمام است و دارد عیش با آن محترم

رشته را گفتم چرا گشتی چو من زار و ضعیف
در تمنای عسل گفتا ضعیف و لاغرم

تا به بریان راحت جانهای مشتاقان بود
آزمایش کن بر او گر تو نداری باورم

آن تنکهائی که بر خوان بود خادم پاره ساخت
نیست این پیراهن ناموس، گفتا می درم

سلق اندر پیش بریان به عجز اقرار کرد
گفت اگر دعوی کنم پیشت سزای خنجرم

کرد آهنگ برنج زرد صوفی گفت او
رحم فرما بر پریشانی و روی چون زرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۵
گوهر بعدی:بخش ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.