۹۴ بار خوانده شده

بخش ۹۲

آه از این درد که از عشق مرا در جان است
این چه سوزی است که در سینه مرا پنهان است
در جواب او

در دلم آتش جوع از هوس بریان است
دل من در رخ جان پرور نان حیران است

مرهم درد دل من نبود جز کشکک
«این چه دردی است که در سینه مرا پنهان است»

نیست بی یاد برنج و حبشی یک نفسم
ور بر آید به من دل شده صد تاوان است

هر که جان داد و دلی، بره بریان بخرید
گو غنیمت شمر امروز که بس ارزان است

خسرو اطعمه ها گوشت بود در عالم
باد پاینده در آفاق چو او سلطان است

دوش می برد یکی صحن برنجی ز غمش
وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است

بوی حلوای برنج و نخوداب آمد دوش
صوفی امروز ازین واقعه سرگردان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۱
گوهر بعدی:بخش ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.