۸۹ بار خوانده شده

بخش ۹۳

آیم به نهانی به سر کوی تو هر شب
جویان لب لعل تو ای دوست لبالب
در جواب او

هر چند که نان است در آفاق مقرب
خواهد دل من صحنک پالوده لبالب

از گرده ما هست مه چارده دریاب
وز شمسی ما شمس فلک آمده در تب

این حسن و ملاحت که بود نان تنک را
گویا مگر از آب حیات است مرکب

ای دل چو مقیم حرم مطبخیانی
می باش در آن کعبه مقصود مودب

ما را مکن امروز فراموش، کدک گفت
هر چند که حلوا و برنج است مقرب

ای دل مکن از قلیه کدو دعوی سیری
چون دعوتیان را بود این کفر به مذهب

دایم دل صوفی به برنج است و به حلوا
این مرتبه عالی است زهی خوبی مشرب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۲
گوهر بعدی:بخش ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.