۸۵ بار خوانده شده

بخش ۱۰۱

ای سرشته غم و درد تو به آب و گل من
سوخت در آتش هجران تو مسکین دل من
در جواب او

ای سرشته غم گیپا و کدک در دل من
سوخت در آتش بریان دل بی حاصل من

مشکلم بود که در حلقه گیپا چه بود
حل شد از دولت نان، شکر خدا مشکل من

فکر کر دم که دگر نان نخورم روزی چند
دل بخندید چو گل بر سخن باطل من

چون حجاب من و بریان همه نان تنک است
خادم از بهر خدا دفع کن این حائل من

بوی او مرهم جان است ببین صوفی را
هست اگر قامت زناج بلای دل من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۰
گوهر بعدی:بخش ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.