۱۹۸ بار خوانده شده

بخش ۱۰۲

ای لب شیرین تو حلوای قند
قامت رعنای تو سرو بلند
در جواب او

صحن برنجی که بود پر زقند
مرهم جان است و بسی سودمند

پیش قد دلکش زناج بین
گشته خجل قامت سرو بلند

مرغ دلم گشته اسیر اسیب
روی خلاصی نبود زان کمند

چهره برافروخته بریان صباح
تا برباید دل مسکین چند

در عرق آید شکر از انفعال
کاک به دکان چو کند نیمخند

عیب مکن کله، تو کورماج را
زان که به جائی نرسد خود پسند

هر که چو صوفی به عسل داد دل
پند کلیچه نبود سودمند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۱
گوهر بعدی:بخش ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.