۱۰۵ بار خوانده شده

بخش ۱۱۷

نصیب ما ز می لعل دوست گشته خمار
کنیم جان به سر و کار عشق آخر کار
در جواب او

خوش است صحنک بغرا و قلیه بسیار
اگر به دست تو افتد زهی سعادت یار

زبس که برده ز دزدی ز خلق دل بریان
کشیده اند چو دزدان از آتش بر سر دار

بسوزد ار کشم آهی ز شوق نان و کباب
ز آتش دل مجروح من در و دیوار

گه انتظار و گهی آه سرد در غم نان
دلی که گرسنه باشد کشد ازین بسیار

چو هست مایه عمر شریف من بریان
هزار آه، نگشتم ز عمر برخوردار

بیار بره، اگر ماس نیست با کنگر
که خوش بود به کف در آید این گل بیخار

بگوید این به تو صوفی کسی که سیر شدم
ز بهر او بکن این دم هزار استغفار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۶
گوهر بعدی:بخش ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.