۱۰۱ بار خوانده شده

بخش ۱۱۸

تا بر رخ آن مه نظر انداخته دیده
صد گونه بلا این دل بیچاره کشیده
در جواب او

آن کس که لب دلبر سنبوسه گزیده
صد شکر خدا را که به مقصود رسیده

امروز چه حال است که آن بره بریان
چون آهوی وحشی ز من خسته رمیده

بوی حبشی پست کند نکهت نان را
این نوع بلای سیه امروز که دیده

ماننده گیپا دل پر دارم از اندوه
تا بر رخ بریان نظر انداخته دیده

در روی زمین هیچ صدائی به از این نیست
کاواز بر آید که مزعفر برسیده

حاصل که ز عمرش نبود هیچ تمتع
هر کس نمک دیگ حلیمی نچشیده

جز باد ندیدست به کف صوفی مسکین
چندان که پی صحن مزعفر بدویده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۷
گوهر بعدی:بخش ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.