هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از ناامیدی، خیانت، و رنج‌های زندگی سخن می‌گوید. او از مکر و ترفندهای زمانه شکایت کرده و به ناپایداری دنیا و عواقب بدکرداری اشاره می‌کند. شاعر همچنین به اهمیت خرد، دانش، و پند گرفتن از تجربیات زندگی تأکید می‌کند و از خواننده می‌خواهد که از غفلت دوری کرده و به سوی طاعت و دانش روی آورد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند خیانت، رنج، و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و پیچیده باشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹

چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟
چند تازی روز و شب همچون نوند؟

از پس خویشم کشیدی بر امید
سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند

مکر و ترفندت کنون از حد گذشت
شرم‌دار اکنون، از این ترفند چند؟

مادر بسیار فرزندی ولیک
خوار داریشان، همیشه کندمند

جز تو که شنیده است هرگز مادری
کو به فرزندان نخواهد جز گزند؟

کاه داری یاخته بر روی آب
زهر داری ساخته در زیر قند

از زمان و مکر او ایمن مباش
بس کن از کردار بد بپذیر پند

کز بدی‌ها خود بپیچد بد کنش
این نبشته‌ستند در استا و زند

چند ناگاهان به چاه اندر فتاد
آنکه او مر دیگری را چاه کند

بس بلندی تو ولیکن درد و رنج
چون بیفتد بیشتر بیند بلند

گر نکرده ستم گناهی پیش ازین
چون فگندندم در این زندان و بند

نیک بنگر تا چگونه کردگار
برمن از من سخت بندی برفگند

از من آمد بند برمن همچنانک
پای‌بند گوسفند از گوسپند

زیر بار تن بماندم شست سال
چون نباشم زیر بار اندر نژند؟

بار این بند گران تا کی کشد
این خرد پیشه روان ارجمند؟

چون به حقم سوی دانا نال نال
گر نباشد شاید از من خند خند

ای خرد پیشه حذردار از جهان
گر بهوشی پند حجت کار بند

این یکی دیو است بی‌تمییز و هوش
خیر کی بیند ز بی‌هش هوشمند؟

تازیان بیندش دایم هوشیار
گاه بر شبدیز و گاهی بر سمند

هر که را ز آسیب او آفت رسد
باز ره ناردش تعویذ و سپند

گر بخواهی بستن این بیهوش را
از خرد کن قید، وز دانش کمند

دانه اندر دام می‌دانی که چیست
نرم و سخت و خوب و زشت و بو و گند؟

راه‌مند بدکنش هرگز مرو
تا نگردی دردمند و آهمند

بر کسی مپسند کز تو آن رسد
که‌ت نیاید خویشتن را آن پسند

ای شده عمرت به باد از بهر آز،
بر امید سوزنت گم شد کلند

مست کردت آز دنیا لاجرم
چون شدی هشیار ماندی مستمند

با تو فردا چه بماند جز دریغ
چون بردمیراث‌خوار این‌زند و پند؟

چشم دلت از خواب غفلت باز کن
رنگ جهل از دل به دانش باز رند

چون زده ستی خود تبر بر پای خویش
خود پزشک خویش باش ای دردمند

برهمندی را به دل در جای کن
سود کی داردت شخص برهمند

بر در طاعت ببایدت ایستاد
گر همی ز ایزد بترسی چون پلند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.